من
به تصویرم نگاه کن !
چشم - چشم دو ابرو
بینی و دهن یه گردی !!
آره ! بازی بچگانه جالبی ست .
اما ابرها را نخواهی دید
برفراز سرم
و غوغای هراس انگیز صاعقه را
چشمهایم میسوزند و نخواهی دید باز .
هراس و سوختن توی بایگانی مغز
فقط شکلی مجرد از کلمات کوتاهند .
و باز چیزی نخواهی دید .
هنوز هیچی اختراع نشده ثبت کند
آنچه در درون تصویر فریاد میزند .
قامتم را در زمین بی اطمینان
زیر پایم دفن کرده ام .
کمرش خم نشود بهتر است
چون نهال !
آری چنین زیباست
تصویر من !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٧:۱۱ ق.ظ ; ۱۳٩۱/٢/۱۱