" انکار "
باور کنید !
زندگی را دوست دارم ....
چون شهدعسل کوهستان ها
که بوی پروانه های آبستن را می دهد
وراز جنون گلهای وحشی را
در حاشیه خلوت چشمه های کودکی ....
و انکار نمی کنم
پاییدن پنهان را
که تمام وجودم را به چشمانم
- قرض می دادم -
پشت سنگهای سرد....
و " انکار " ممنوعیت بود
و انکار نمی کردم باز .....!
*****
باور کنید ! باور.....
کوهها را با تمام صلابتشان
- می ستایم -
وقتی به قله اش
- از ته دره -
چشم میدوزم ...
و پایداری را نظاره می کنم
و انکار نمی کنم که هرگز
- کوهی ندیده ام -
در ناپایداری ....!
******
شاید باور نکنید ....دیده ام
بوسه های شهوت آسمان را
با زمین
- در خط ممتد افق -
حاشا اگر انکار کرده باشم ....
چمن های سبز
گسترده در پهنای آن
درختان پر بار !
خاکهای باکره ی باران خورده
پیوند رگبار و مه
آمیزش آبی و سبز صاعقه با ابر
اعجاب یک پیوند ناب
و زمین سرشار از نور مه و
- غوغای تابناک هزاران -
اختر است .....
انکار بیفایده است
آسمان دزدیده است
قاپ زمین را در خفا ...
پاییده ام پنهان
- هست راز - !
*******
انکار نمی کنم سفر خورشید را
به چشمه های خروشان زمین
که آبتنی میکرد
در میان آبهای شیشه ای و پرشکن !
وز تن زخمی اش
بر آّب می زد فوران
خون نارنجی آن .....
******