کاروان

استقلال

با تحکم یک مرد کلاسیک

سه - چهار اسکناس سبز را پرت می کند

روی اوپن آشپزخانه .

 کاغذها جیره یک روز اوست

و با آن خیلی کارها باید بکند !

 

وقتی برای خرید میرود

مثل زن راکفلر  به بیرون قدم می گذارد

موقع برگشت مچاله ای بیش نیست !

 

آقایش همیشه سرش بالاست

ماشاالله همه چیز دارد .

و در فکر تلویزیون سه بعدی

در عالم دوبی بشکن میزند .

 

زن احساس میکند چهارپایه ای ست

زیر پاهای مرد

تا خودش را در اوج حس کند ... بالا !

ابعاد وجودش شکل میگیرد

لگد میزند به تخت خویش

گاز میزند به بخت خویش .

 

تفسیر می کند مرد

چموشی او را :

شده است مثل چهار پایان !!

             .............

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱:٥٦ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/۱/٢٤

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir