کاروان

گزارش فصل نو

سال نو آغاز شد . طبق معمول همه سالیان وقتی سال جدید با ضربات ریتمیک طبل اعلام آماده باش کرد همه دست دادند و روی هم را بوسیدند و بغل کردند و کوچکترا از بزرگترا " سفته " گرفتند . ( در ترکی اصطلاحا سفته میگویند ... معادل فارسی آن را تحقیق نکرده ام ... خلاصه ! ) ........ به امید برکت یافتن و پر شدن جیبشان ... ببخشید :‌ صندوق بانکی شان ! ..........................................................

هاهم طبق معمول همچین رسم هایی اما یه کم فرق دار سال نو را آغاز کردیم . چون تحویل سال نو ساعت 9 صبح بود قبلش که تا پاسی از شب بیدار بودم و به کارهای ریز و مانده و غبارهای فضول که دوباره در اینجا و آنجا جاخوش کرده بودند دستمال می کشیدم ....در اثر خستگی خواب مانده بودم . قرار بود سفره هفت سین را بچینم بعد بخوابم . ساعت 8 که به زور بیدار شدم هفت سین یادم افتاد . پسرم بر خلاف سال های قبل ماهی نخریده بود ومن که  هی التماس میکردم کاش بخرد یک چشمی می گفت و بعد از یادش می رفت . عاشق تحرک ماهی قرمز در تنگ بلورهستم بخصوص در موقع تحویل سال . از حرکت و وول خوردن ماهی در زندان آبی محصور در شیشه هزاران  معنا می کنم . می دانستم دوست همسایه ام که در ضمن خواهر صیغه ای ام هم هست ماهی زیادی خریده اند . زنگ زدم و گفتم یکی به من بدهد . گفت بیا ببر قابل نداره . با عجله رفتم . تا میخواست ماهی را در بیاورد که مدام لیز میخورد و از دستش در می رفت طبل سال نو زده شد و من اولین نفری بودم که مهمان خانه آنها شدم  و روی هم را بوسیدیم . پدرش آخوند محله هست و منو عین دخترش دوست دارد . با ایشان هم دست دادم . یک سکه عیدی بهم هدیه داد . باز سفته ای دیگر به یمن برکت !

خندیدند و گفتند : تا یک سال خانه ما خواهی ماند . وای به حال ما و پرحرفی های تو !

تا به خانه برگشتم دیدم همه همدیگر را میبوسند و از فرط هیجان به هم تنه می زنند . دخترانم هنوز یک چشمشان رویا بود یک چشمشان خواب سال گذشته . گفتند : تو برو دنبال ماهیگیری ات هنوز ........ و خندیدند . پسرم کلاه لبه دار پدرشوهرم را گذاشته بود سرش و اونو دنبال خودش می دواند . مادر شوهرم آش می جوشاند و همسرم می گفت : زودباشید بریم دیدار مامان مامانتان ............ تارم را به یمن این که سالی شاد داشته باشیم با آهنگ کوچه لره سو سپمیشم ... نواختم ........ پسرم گفت : تاکی می خواهی کوچه لره سو سپه سن ؟ خسته نشدی ؟ و بعد با صدا خواند : کوچه لره توز سپمیشم ! یار گلنده پالچیغ اولسون ....................................

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٧:٤۳ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/۱/۱٤

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir