.......... دروغ
: وای خدایا سوپ سر رفت !
روی آنجا یک اجاق
سرخ می گردد کرفس و دست من .
قیل و قال وهای وهوی تشویش
مانع سوختن نگردید
- امان از دست من ! -
بوی سوختن ...
سوختن یک انسان ...
سوختن یک ساقه
حتی آن کرفس ...
سوختن یک دست حتی آن نفر
- وهم یک آلودگی کرد آن زمان -
وین هوا بسیار تنگ و کوچک است !
و زنی پاورچین
- شعله را خاموش کرد ! -
شبح مردی روی آفتاب
با دهانی باز و دستی رگ دار
به درازای سایه خفته !
یک دم او را نیش آفتاب آزرد
غلطید !
ترس ها را ریخت
در ذهن پراز تشویش زن
- زن رمید -
با آفتاب همدست شد !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٦:٤٧ ق.ظ ; ۱۳٩٠/۱٢/٢۸