کاروان

............. اخم

عشق آمد

خنده بر لب ها نهد !

خنده اما دائما در بغض بود .

پشت قاب پنجره تنها نشست

به کلاغ پشت بام لبخندزد !

 

عابرانی می گذشتند

از خطوط دید او

سرها پایین 

لبها همه تسلیم زمین

اخم بر خنده عشق

رنگ تنهایی کشید .........

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:۱۸ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٠/۱٢/٢٦

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir