شب نامه
من دیگرخوشبخت نخواهم بود
شاید مهم نباشد
آنقدر چیزهای دیگردرجهان هست
هر لحظه ژرف تر
و گوناگون تر از دریاست .
زندگی کوتاهست
وحتی اگر ساعت ها دراز باشند
شگفتی تیره ای در کمین ماست
مرگ ...این دریای دیگر
این تیر دیگر
که می رهاندمان از خورشیدوماه
و از عشق .
سعادتی که تو به من دادی
و ازمن گرفتی بایدنابودشود
آنچه که همه چیز بود
دیگر هیچ نخواهد بود .
برایم تنها لذت غمگین بودن میماند
عادتی بیهوده که می راندم
متمایلم می کند
به سوی جنوب ... به سوی دری
به کنج خاص کوچه ای .
از: بورخس
شاعراسپانیایی
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٥٥ ق.ظ ; ۱۳٩٠/۱٢/٢٥