کاروان

آنرمال ( هذیان نیمه شب )

... مثلا که خداحافظی کردم و رفتم دنبال خانه تکانی معمول روزهای عید و از همه مهم تر یه تکانی هم به ذهنم بدم ........ یک وداع هم نوشتم با کلاس تمام و عکسی مثلا :       end   the !!   ( اینم انگار عوض بدل نوشتم ) - لطفا خودتان جابه جایش کنید ! بعد خواستم بدونم چه کسی قدرمو میدونه و چه کسانی نه !!!!!! ......... خلاصه مسائلی پیش آمد که نتونستیم بریم و ماندیم . و مجبوریم وداع که کردیم دوباره بگیم : سلام  ! من آمدم دوستان عزیز . گرچه عده ای از وداع من خوششان آمد و پسند کردند . عیبی نداره دنیا دار مکافاته ...... میگن : اعتراف به اشتباه نشانه خردمندی است ! این گفته را به رویم زدم تا زیاد خجالت زده نشوم . ( از خودم و دوستان )

بالاخره چکار کنیم ؟ آدمی هستم دم دمی مزاج و نا محکم و این البته گناه عده ایست که میگن : هنرمند جماعت همه اینطوری ان و  آنرمال !!!  خلاصه من دم دمی مزاج و آنرمال و متناقض دوباره سرو کله ام به اجبار خودم اینجا پیدا شد . با یه عالم کارهای خانه و سه تا بچه و یک مرد  که هزار بار از بچه بهانه گیر بدتره .  باید به عشق نوشتن دوباره برپا بایستم و قلم را برای زنده ماندن به کار بیندازم .

ترک عادت موجب مرضه ! یعنی از قدیم تو گوشمان اینو حک کردند . هروقت از جارو پارو کشیدن و گردگیری خسته میشم گاه گداری موظفم یادی از قلمم که گوشه ای کز کرده و بروبر نگاهم میکند بکنم . حتما مابین کارهایم که تمامی ندارد یه سر هم به شماها می زنم ........... به این میگن : آدم از خود بسیار ممنون ........... برم لباس هارا از لباسشوئی درآرم و اتو کنم ......... هنوز چند روز مهلت دارم . پرده را الان زدم ..... خیس خیسم .......... فعلا !

                                ***

 

 

 

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٢:٢٤ ‎ق.ظ ; ۱۳٩٠/۱٢/٢٤

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir