کاروان

آغوش نقره ای

چهار هلال رقصان

در چشمان ما بود

در اطاقی که به نقره ای میزد تاریکی آن 

 

رودخانه های خروشان ماه را میدیدم

در نگاه تو

که چشمه های خشک نگاه من را تر میکرد

با سخاوت یک باران بعدازظهردلگیر


 

ماه یکتا نیست

و زمینی خشک و بی هوا هم نیست

در زمین خشک خفته بودیم

 خفه می شدیم

اگربه آسمان باز نبود لبهای خشک ما


دیدم چشمه های جاری ماه را

در چشمهای تو 

آنوقت که چرخی زدم

به حیرانی نگاه تو به من


اذان تنگ غروب شاهد است

وقتی خورشید به مرخصی میرفت

 ماه را چگونه تقسیم میکردیم

در شعاع لغزان و مهتابی تن هم  .....

 

 

 

 


+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱۱:٢٠ ‎ب.ظ ; ۱۳٩۱/۱٠/٢۱

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir