همنفس ( تقدیم به خودمان )
نفس کشیدن را آغاز می کنم دوباره با تو
می آیم همنفس ! به کوی روح و روان تو
جسم پاره ات روی دیواره های شهر است
می آیم تشنه به چشمه سارهای روان تو !
زندگی را دوباره مستانه می کنم با تو شروع
مذهب تو هست یکتا اصول دین من و فروع
غیر از ایمان تو به کافری دگر مذهبی نیست
بساط زندگی را پهن می کنم با شراب شروع !
مردمان شهر ارواح می خندند به ما در پای کوه
اوج قله ها را می نوردیم و دورمیشویم از پای کوه
بگذار ارواح در گوش هم ازترس بگویند و خوش باشند
برویم که افسانه ما را فردا بگویند زنده گان در پای کوه !
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱۱:٥۳ ب.ظ ; ۱۳٩۱/۱٠/۱٧