کاروان

اولین برفی که از دیروز میبارد زیبا نیست !

از پارسال تا امسال اوضاع جوی به نحو چشمگیری تغییر یافته و همه چی درهم برهم شده است . خشک شدن دریاچه ارومیه ، و گرد و غباری که در طی جریان زندگی چون نفسی سنگین با ما بود و رفتن به دل طبیعت آلوده هم چاره ساز مشکل ها نشد که هیچ  ، دردی به دردمان افزود . در خانه ماندن توصیه رسانه ها به مردم ، بخصوص پیرها ، کودکان و بیماران قلبی بود . شدت یافتن بیماری های خانگی ، موجب رواج بیماری های روحی شد و روانپزشکان دوباره توصیه کردند به دل طبیعت حتی اگر آلوده هم باشد پناه ببریم و بغض خود را با خالی نمودن فریادی درمان کنیم . از دیروز  که برف میبارد و لحظه ای آرام نگرفته این آسمان مصیبت زده ، هیچ هیجان و  شادی ای به همراه نداشت . پسرم علیرغم سال گذشته که اصرار میکرد باهم بریم حیاط و برف ها را تل کنیم و آدم برفی درست کنیم و بعد  گلوله های برف را به سرو روی هم بزنیم ، حرفی نزد و اصلا اشاره ای هم نکرد . از اینکه او از دنیای کودکی اش اینسان وداع میکند دلم گرفت . رفتم حیاط و به تنهایی برای دل خودم و به یاد کودکی خودم ، برف ها را روی هم گذاشتم و آدم برفی ساختم . آدم برفی ای که پایی برای دویدن و دستی برای تکان دادن و زبانی برای حرف زدن نداشت اما انگار با من حرف میزد و از درد و رنج مردمانی سخن میگفت که مدتهاست دلشان مرده و در سرمای یخی روزگار دلشان فقط یک سرپناه گرم میخواهد . جوابی نداشتم . خودکارم را بیخ گوش آدم برفی فرو بردم و برگشتم . یادم رفته بود  برای اون از سنگهای ریز باغچه دو تا چشم بذارم . ازبی توجهی خودم بدم آمد . آدم برفی انگار مرده بود .........................................................

 

 

+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٦:٥٧ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/٩/٢٧

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir