ازپاافتاده
راه سختی را برگشتم !
تمام صخره ها را
یکی یکی
و عقب - عقب
که دو تا دوتا پریده بودیم آنها را
هرآنچه که دل سپردن بود
و شوریدگی
به سختی دل کندن
تقسیم کردم !
کوهها را
گلزاران
بیشه ها
ابرها و باران را !
چشمه های جاری
خنده های شادی
گریه های تاریکی
و سهم تو را
از دو دنیای تو دادم .
تو با آن همه تقسیمات
و من با این همه نفس بریدن ...
اما خورشید گرم را
به تمامیت عالمتابی اش
تقدیم دنیای تو میکنم
من گرمایم را هنوز دارم !
در دل سوخته ام ...
+
کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ٦:٤۱ ق.ظ ; ۱۳٩۱/٩/٢٥