کاروان

واژه های خاکستر

واژه های رام و دست آموز من

 

 

 

جملگی از رفتنت عاصی شدند

قدعلم کردند و شوریدند به من

همگی از دست من شاکی شدند

واژه های عاشق و شفاف من 

بی تو خاکستر و هم خاکی شدند

از گریبانم گرفتند و شدند آویز من

رد پایت خواندند و حالی شدند

جمله ها و کلمات آبی چشمان من 

در برابر سکوت گنگ من جاری شدند

حرف ها و پاسخ من در دلم

بغض و اندوه پریشانی شدند

واژه های آتشین و داغ من

تا ابد خاموش و سرمایی شدند

حسرت سوختن ،  تماشاگاه شد

شعله ورگشتند ببین راضی شدند !

 

 

 

 

 

 


 

 



+   کبرا پورپیغمبر ( آذر ) ; ۱٢:٠٠ ‎ق.ظ ; ۱۳٩۱/٩/٢۳

design by macromediax ; Powered by PersianBlog.ir