آذر
ستارگان در چشم من سقوط کرده اند و هراس دارم این همه را از دست تو ببینند اما این راه مبهم است و حتم دارم بی ستارگان نیز فراوانند .......... وقتی به جای اشک از نگاهم سنگ میبارد از تو می خواهم از من جدا شوی و فصل ها را پاره میکنم تا تو را دوباره در آغازین آن بسرایم. از زخم چشم من هیچکسی نزدیک ام نمی آید چون تو زبان دورکردن مردم را میدانستی و من فقط از خدا دورشدم !
نوشته شده در ۱۳٩٤/٤/٢ساعت
٥:٠۳ ب.ظ توسط کبرا پورپیغمبر ( آذر ) نظرات ()
Design By : Pars Skin |