آذر
بال ها را بسته ام در آغوش آسمانی او این بزرگترین پرواز من بود ! تا ابد اینجا می مانی کنار من ... ناجیِ منجی شده ام ! ارتش آزادی بخش بهار هم بیاید لاله ی دل سپرده در انفرادی لیوان جان می سپارد ! قبل از تولد دوستت داشتم قبل از تولد ، مرده بودم ! همه چیز دنیا دلم را می زند تو اهل اینجاها نیستی ...
نقاشی از پیکاسو تو تک و تنهائی ... با خداپرستان چگونه بجنگم !؟ جشن و سرورها دیدار و بوسه ها همه تمام می شوند چون لباسی نو که کهنه میشوند *** هیچ بهاری چون خاطرات سبز نیست! زیباترین گل عالم را چیدم برایت از خواب نه رنگش نه بویش به راستی که در نمی آید از هیچ خاک ! زیر باران قسم گره خورده ایم با چنگ و دندان خدا هم باز نشویم ! پرده ها را می کشم پنجره ها را باز می کنم آفتاب هم میسوزد از حسرت سلام من ! سراب را نشانم بده نگاهم همه چیز را " درست " می بیند ! تو سبز باشی گره ابروان من تا ابد باز است ! نقاشی از پیکاسو ... نام تو چراغ سبز زندگی من از تو می گذرم ! گنجشک های زرد مست یک لحظه از میان سبزه زاران به هوا برخاستند فکر کردم برگهای زرد پاییز دوباره زنده شدند فکر کردم روز قیامت در بهار آغاز شده بعدا همه چیز نومیدانه پایان یافت ! التهاب تابستان دیررس بود پرنده ای که آواز گرم سر داد افکار بهاری را زدود صبح ... بهار گفت در دلها فرود می آیم با کاکتوس ها آشنا نبود ! چشم به راهت نیستم عمر بهار خیلی اندک است ! دستانم می نویسد و پروانه ها استقبال شیرین می کنند انگار از فرهاد می نویسم ! ای که در میان " کوه مه ی " مبهم و منتشر نمیدانم از بهار است یا از تو ... بوی یاران می آید ! سوسیالیزم طبیعت است همه با هم مهربان و خوب بیایی خودکامگی شعر من کم کم آغاز نمیشود! خط مشی خط مشی سبز منی در قواعد خشک شعر ... بهار آن است که در کویر لاله دمد ! در قاب خیس پنجره هماغوشی بهار و باران به سبک نقاشی " امپرسیون " هست ... حالت آمدن تو را به سبک " رئالیسم جادویی " می کشم !
Design By : Pars Skin |