آذر
خورشید از تمام پنجره های کدر دنیا چشمم را زد با خورشید درون چشم من سرِ جنگ داشت ! کریستال های برف می شکند زیر پای مرد نیمه شب کوهستان هزاران هزار ماه سرد ! همه ی اهل قلم بی امان می نویسند خونین دل و شاعرانه من زده ام به قلب واژه ها ! دریا هم پس داد من را ورم کرده بود دلم ! پرنده ای از درز پنجره نوک میزند به گرما ! برمی گردم به آستانه کوه جاده دریادلان را آب برداشته است ! هایکو در ذهن من یک لحظه اتفاق می افتد و داروی خواب همه را پاک می کند ! دین کتاب پیامبران و خدا هم گفت بیا به راه ! شکفته ام در سرما از بوسه ای به مِهر رازی سر به مُهر ! او زیر برف در لبخندش با هیچ گلی بهار می آورد! برف میبارد روی درخت انگور قرمز شراب می ریزد از زبان شعر ! در آرزویم همه ی زمستان را گلوله های برفی بزنی روی دلم ! گرمای تو حکومت می کند در شعر زمستان اخوان ! یک زمستان است و هزاران برف درو میکنم همه را به شوق نشستن کنار آتش و سرودن شعری برای تو !
برف زمستان پوشانده است رد پاها را تو همان پرتو نوری که از لای ابر می تابد ! خاک سرزمینم لحاف برف بر سر کشیده است ومن تن داده ام به آفتاب گرما بخش او ! حتم دارم می آید و زیرپاهای " او " دانه دانه برف بهارمی شکفد به آب ! نقاشی از خودم ... برف میبارد و هیچ پرنده ای شعر سیاه نمی سراید در زمستان ! شمعی روشن کردم بر خودم دیشب آه خاموش تو فوت کرد ! لبخند زدم بر یوسف گمگشتهُ زلیخا فرهاد من گشت ! آهسته گفتم از تو در گوش باد یک کلاغ چهل کلاغ کرد ! مراقب باشید از سقوط بهمن فریاد زده ام در کوه " او " را دوست دارم ... " تو " مخاطب من هستی و این شایعه ی داغ تمام زمستانم را گرما می بخشد ! سلام گرم تو را " وان یکاد " میکنم میزنم روی دل زمستان ! آغوش باز می کنی سوی من همه فکر می کنند مسیح برگشته است ! حکایت من و تو کوچه تنهایی من و خیابان های رفتن تو هست صدها خیابان می زنند و یک کوچه نمی زنند ! خنده هایت را گذاشته ام روی لبهایم شکوفایی بهاران است ! تو بیایی تمام جاده های یخ بسته باز می شوند رو به بهار ! روح های اندک و بی سرمایه اند که از بی دردی به ابتدال کشیده می شوند ... الفتم با پاییز گسسته است افتاده ام دوباره به یخبندان یافتن تو ! نشاید بر برفِ سفید بال سیاه گُستَرَد کلاغ ! از زمستان نه ! می ترسم از رونمائیِ سرما !
Design By : Pars Skin |